معنی فارسی enmeshment
B1انماشك شدن، به معنای درهم تنیدی یا پیچیده شدن روابط متفاوت است.
The state of being entangled or involved in something, especially in relationships.
- NOUN
example
معنی(example):
انماشك شدن زندگیهای آنها تشخیص هویتهایشان را سخت کرده بود.
مثال:
The enmeshment of their lives made it hard to distinguish their identities.
معنی(example):
او احساس انماشك شدن با وظایف خانوادگیش میکرد.
مثال:
She felt a sense of enmeshment with her family duties.
معنی فارسی کلمه enmeshment
:
انماشك شدن، به معنای درهم تنیدی یا پیچیده شدن روابط متفاوت است.