معنی فارسی ensanguining
B1عمل یا فرایند خونین شدن یا تاثیرگذاری شدید بر احساسات.
The act of becoming bloody or causing emotional distress.
- VERB
example
معنی(example):
آن لحظه به شدت احساسی و دردناک بود.
مثال:
The moment was ensanguining, filled with emotional turmoil.
معنی(example):
گذشته او بسیار دردناک بود و با رویدادهای فراموشنشدنی مشخص میشد.
مثال:
Her past was ensanguining, marked by unforgettable events.
معنی فارسی کلمه ensanguining
:
عمل یا فرایند خونین شدن یا تاثیرگذاری شدید بر احساسات.