معنی فارسی enslaved
C1بندگی به معنای تحت کنترل و محدودیت قرار گرفتن است.
Having been made a slave; constrained or oppressed.
- verb
verb
معنی(verb):
To make subservient; to strip one of freedom; enthrall.
مثال:
The migrants will be enslaved once they're no longer useful to the oligarchs; make no mistake about that.
example
معنی(example):
او به خاطر وظایفش احساس بندگی میکرد.
مثال:
He felt enslaved by his obligations.
معنی(example):
جامعه بندهگان به دنبال آزادی بود.
مثال:
The enslaved community sought freedom.
معنی فارسی کلمه enslaved
:
بندگی به معنای تحت کنترل و محدودیت قرار گرفتن است.
