معنی فارسی enumerated

B2

بسـیاری از موضوعات یا موارد به صورت جداگانه و شماری توصیف شده‌اند.

To have listed or counted items individually.

verb
معنی(verb):

To specify each member of a sequence individually in incrementing order.

معنی(verb):

To determine the amount of.

example
معنی(example):

موارد در قرارداد به طور جداگانه شماره‌گذاری شده‌اند.

مثال:

The items are enumerated in the contract.

معنی(example):

او اهدافی که در طول پروژه به دست آمده را شماره‌گذاری کرد.

مثال:

He enumerated the goals achieved during the project.

معنی فارسی کلمه enumerated

: معنی enumerated به فارسی

بسـیاری از موضوعات یا موارد به صورت جداگانه و شماری توصیف شده‌اند.