معنی فارسی epicurishly
B1به طرز لذتبخش و با توجه به لذتهای حسی و خوراکی عمل کردن.
In a manner that is devoted to sensual enjoyment, particularly of good food and drink.
- ADVERB
example
معنی(example):
او غذای خود را به طور شفابخش لذت برد و هر لقمه را مزه کرد.
مثال:
She enjoyed her meal epicurishly, savoring every bite.
معنی(example):
وینهای انتخاب شده به طور شفابخش او به خوبی با شام هماهنگ بود.
مثال:
His epicurishly chosen wines paired perfectly with the dinner.
معنی فارسی کلمه epicurishly
:
به طرز لذتبخش و با توجه به لذتهای حسی و خوراکی عمل کردن.