معنی فارسی esquamate

B1

به جداشدن یا خراب شدن پوست در موجودات زنده اشاره دارد.

To shed, especially skin in animals like reptiles.

example
معنی(example):

برخی از خزندگان می‌توانند پوست خود را جدا کنند.

مثال:

Certain reptiles can esquamate when they shed their skin.

معنی(example):

رفتارهای اجزای پوست برای بقای آنها حیاتی است.

مثال:

Esquamate behaviors are crucial for their survival.

معنی فارسی کلمه esquamate

: معنی esquamate به فارسی

به جداشدن یا خراب شدن پوست در موجودات زنده اشاره دارد.