معنی فارسی examinee

B1

شخصی که در یک امتحان یا آزمون شرکت می‌کند.

A person who is taking an examination.

noun
معنی(noun):

The one who is examined.

example
معنی(example):

داوطلب قبل از آزمون عصبی بود.

مثال:

The examinee was nervous before the test.

معنی(example):

هر داوطلب باید کارت شناسایی خود را به جلسه امتحان بیاورد.

مثال:

Each examinee must bring their ID to the exam.

معنی فارسی کلمه examinee

: معنی examinee به فارسی

شخصی که در یک امتحان یا آزمون شرکت می‌کند.