معنی فارسی excruciation

C2

عمل عذاب دادن یا تحمل درد شدید.

The act of excruciating; severe pain or suffering.

example
معنی(example):

عذاب احساس‌شده در حین عمل، غیرمنتظره بود.

مثال:

The excruciation felt during the procedure was unexpected.

معنی(example):

او درباره عذاب ناشی از فقدان در زندگی‌اش صحبت کرد.

مثال:

He spoke about the excruciation of loss in his life.

معنی فارسی کلمه excruciation

: معنی excruciation به فارسی

عمل عذاب دادن یا تحمل درد شدید.