معنی فارسی explorable
B1قابل کاوش و تحقیق؛ چیزی که بتوان آن را مورد بررسی و مطالعه قرار داد.
Capable of being explored; something that can be examined or investigated.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
این جنگل قابل کاوش از طریق مسیرهای پیادهروی و جادهها است.
مثال:
The forest is explorable by hiking trails and paths.
معنی(example):
این موزه دارای طرحی قابل قابلکاوش است که بازدیدکنندگان را به کشف نمایشگاههای آن دعوت میکند.
مثال:
The museum has an explorable layout that invites visitors to discover its exhibits.
معنی فارسی کلمه explorable
:
قابل کاوش و تحقیق؛ چیزی که بتوان آن را مورد بررسی و مطالعه قرار داد.