معنی فارسی eyebridled
B1مهار شده، کنترل شده، به ویژه در مورد احساسات یا رفتارها که به آرامی مدیریت میشوند.
Controlled or restrained, especially regarding emotions or behaviors that are managed gently.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
حرکات اسب به آرامی مهار شده بود.
مثال:
The horse's movements were gently eyebridled.
معنی(example):
او قصد داشت احساساتش را در حین ارائه کنترل شده نگه دارد.
مثال:
She aimed to keep her emotions eyebridled during the presentation.
معنی فارسی کلمه eyebridled
:
مهار شده، کنترل شده، به ویژه در مورد احساسات یا رفتارها که به آرامی مدیریت میشوند.