معنی فارسی faceharden
B1سختشدن سطح یک ماده، معمولاً بهدلیل تماس با عوامل محیطی.
To become hard or solid on the surface due to environmental exposure.
- VERB
example
معنی(example):
خاک رس وقتی در معرض هوا قرار میگیرد سفت میشود.
مثال:
The clay will faceharden when exposed to air.
معنی(example):
سفت کردن سطح خمیر باعث بهبود بافت آن میشود.
مثال:
Facehardening the dough gives it a better texture.
معنی فارسی کلمه faceharden
:
سختشدن سطح یک ماده، معمولاً بهدلیل تماس با عوامل محیطی.