معنی فارسی faceting

B2

برش سنگ‌ها به شکل‌های مشخص، ویژگی‌هایی مانند درخشش و زیبایی را به آنها اضافه می‌کند.

The process of cutting a gem or crystal into flat faces to enhance its visual appeal.

example
معنی(example):

هنرمند ساعت‌ها صرف برش سنگ قیمتی کرد.

مثال:

The artist spent hours faceting the gemstone.

معنی(example):

برش می‌تواند زیبایی بلورها را افزایش دهد.

مثال:

Faceting can enhance the beauty of crystals.

معنی فارسی کلمه faceting

: معنی faceting به فارسی

برش سنگ‌ها به شکل‌های مشخص، ویژگی‌هایی مانند درخشش و زیبایی را به آنها اضافه می‌کند.