معنی فارسی factionist

B1

فاکشن‌گرا، فردی که به شدت به پیوستگی گروه خود اهمیت می‌دهد و ممکن است بر وحدت گروه آسیب بزند.

A person who adheres strongly to a particular faction, often at the cost of mutual cooperation.

example
معنی(example):

او به خاطر نظرات افراطی‌اش به عنوان یک فاکشن‌گرا شناخته شد.

مثال:

He was labeled a factionist for his extreme views.

معنی(example):

فاکشن‌گراها اغلب منافع گروه خود را بر وحدت ترجیح می‌دهند.

مثال:

Factionists often prioritize their group's interests over unity.

معنی فارسی کلمه factionist

: معنی factionist به فارسی

فاکشن‌گرا، فردی که به شدت به پیوستگی گروه خود اهمیت می‌دهد و ممکن است بر وحدت گروه آسیب بزند.