معنی فارسی faintful
B1مربوط به حالتی که در آن چیزی ضعیف یا نازک و کمخطر به نظر میرسد.
Relating to something that appears weak or thin, often emphasizing a lack of intensity or vigor.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
حضور نازک او اتاق را پر از انرژی آرام کرد.
مثال:
Her faintful presence filled the room with a quiet energy.
معنی(example):
او به صورت نازکی صحبت کرد، که به سختی بالاتر از یک نجوا بود.
مثال:
He spoke in a faintful manner, barely above a whisper.
معنی فارسی کلمه faintful
:
مربوط به حالتی که در آن چیزی ضعیف یا نازک و کمخطر به نظر میرسد.