معنی فارسی fall victim to

B2

قربانی شدن، تحت تأثیر قرار گرفتن یا آسیب دیدن از چیزی یا کسی.

To become a target of something harmful or negative.

example
معنی(example):

هر ساله بسیاری از مردم قربانی کلاهبرداری‌ها می‌شوند.

مثال:

Many people fall victim to scams every year.

معنی(example):

او قربانی یک حقه از طرف یک دوست به اصطلاح شد.

مثال:

She fell victim to a trick by a so-called friend.

معنی فارسی کلمه fall victim to

: معنی fall victim to به فارسی

قربانی شدن، تحت تأثیر قرار گرفتن یا آسیب دیدن از چیزی یا کسی.