معنی فارسی fankle

B1 /ˈfæŋkəl/

فانکل، به معنای پیچیدن یا گره خوردن به طوری که باز کردن آن مشکل باشد.

To tangle or tie up in a difficult way.

verb
معنی(verb):

To tangle or entangle.

example
معنی(example):

او هنگام صعود طناب را گره زد.

مثال:

He managed to fankle the rope while climbing.

معنی(example):

هنگام دویدن بند کفش‌هایت را گره نزن.

مثال:

Don't fankle your shoelaces when running.

معنی فارسی کلمه fankle

: معنی fankle به فارسی

فانکل، به معنای پیچیدن یا گره خوردن به طوری که باز کردن آن مشکل باشد.