معنی فارسی farforthly

B1

به معنای دور از مکان یا فعالیت اصلی، به طور مضاعف و در مسیری غیرمعمول حرکت کردن.

In a distant manner, or far away from a usual place or activity.

example
معنی(example):

مسافران به طور دور از خانه به سرزمین‌های ناشناخته رفتند.

مثال:

The travelers ventured farforthly into the unknown lands.

معنی(example):

او با دقت به سراغ این کار رفت و هر گزینه‌ای را بررسی کرد.

مثال:

She approached the task farforthly, exploring every option.

معنی فارسی کلمه farforthly

: معنی farforthly به فارسی

به معنای دور از مکان یا فعالیت اصلی، به طور مضاعف و در مسیری غیرمعمول حرکت کردن.