معنی فارسی fasciculation
B1فیض‌تنیدگی، انقباض ناگهانی و غیرارادی گروه‌های عضلانی که معمولاً بدون درد است.
The involuntary contraction of small groups of muscle fibers.
- noun
noun
معنی(noun):
(muscles) (venoms) An involuntary muscle twitch, usually localised and temporary, but that may be intensified and prolonged fatally by particular poisons and venoms such as acetylcholinesterase inhibitors.
معنی(noun):
A cluster of fascicules
example
معنی(example):
پا بیمار نشانه‌های فیض‌تنیدگی را نشان داد.
مثال:
The patient's leg showed signs of fasciculation.
معنی(example):
فیض‌تنیدگی می‌تواند بعد از تمرین شدید اتفاق بیفتد.
مثال:
Fasciculation can occur after intense exercise.
معنی فارسی کلمه fasciculation
:
فیض‌تنیدگی، انقباض ناگهانی و غیرارادی گروه‌های عضلانی که معمولاً بدون درد است.
