معنی فارسی fascistically

B2

به روشی اشاره دارد که در آن رفتاری استبدادی و سرکوب‌گرانه مشابه فاشیسم اتخاذ می‌شود.

In a manner that is authoritarian and coercive, akin to fascism.

example
معنی(example):

او به طور فاشیستی به مشکل نزدیک شد و اراده‌اش را بدون بحث تحمیل کرد.

مثال:

He approached the problem fascistically, enforcing his will without discussion.

معنی(example):

رهبری به طور فاشیستی حکومت کرد و هر dissent را ساکت کرد.

مثال:

The leader ruled fascistically, silencing any dissent.

معنی فارسی کلمه fascistically

:

به روشی اشاره دارد که در آن رفتاری استبدادی و سرکوب‌گرانه مشابه فاشیسم اتخاذ می‌شود.