معنی فارسی fathomable
B2قابل فهم، به معنای آن که بتوان عمق یا معنی چیزی را درک کرد.
Capable of being understood or comprehended; often refers to something complex.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
عمقهای اقیانوس برای غواصان باتجربه قابل درک است.
مثال:
The depths of the ocean are fathomable to experienced divers.
معنی(example):
احساسات او به اندازهای که او فکر میکرد قابل درک نبود.
مثال:
His emotions were not as fathomable as he believed.
معنی فارسی کلمه fathomable
:قابل فهم، به معنای آن که بتوان عمق یا معنی چیزی را درک کرد.