معنی فارسی fatted
B1چاق شده، به حیواناتی اطلاق میشود که برای مراسمهای خاص پرورش داده و چاق شدهاند.
Refers to animals that have been fed well to be fattened for a special occasion or feast.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Made fat; fattened.
example
معنی(example):
آنها گوساله را برای جشن چاق کردند.
مثال:
They fatted the calf for the celebration.
معنی(example):
سنت این است که برای جشن، یک بره چاق داشته باشیم.
مثال:
The tradition is to have a fatted lamb for the feast.
معنی فارسی کلمه fatted
:
چاق شده، به حیواناتی اطلاق میشود که برای مراسمهای خاص پرورش داده و چاق شدهاند.