معنی فارسی faultfully

B1

به‌طرز معیوب، به شیوه‌ای که در آن نقص یا خطایی وجود دارد.

In a manner that is characterized by faults.

example
معنی(example):

او به‌طرز معیوبی علائم هشدار دهنده را نادیده گرفت.

مثال:

She faultfully ignored the warning signs.

معنی(example):

او درباره تجربیاتش به‌طرز معیوبی صحبت کرد.

مثال:

He spoke faultfully about his experiences.

معنی فارسی کلمه faultfully

:

به‌طرز معیوب، به شیوه‌ای که در آن نقص یا خطایی وجود دارد.