معنی فارسی fecundate
C2بارور کردن، عمل تلقیح یا زاییدن، معمولاً در مورد گیاهان یا موجودات زنده.
To make fertile or productive; to fertilize.
- verb
verb
معنی(verb):
To make fertile.
معنی(verb):
To inseminate.
example
معنی(example):
دانشمندان قصد دارند گیاه را با استفاده از روشهای ژنتیکی بارور کنند.
مثال:
The scientists aim to fecundate the plant using genetic methods.
معنی(example):
برای دریافت میوه باید گل ها را بارور کنید.
مثال:
You need to fecundate the flowers to receive fruits.
معنی فارسی کلمه fecundate
:
بارور کردن، عمل تلقیح یا زاییدن، معمولاً در مورد گیاهان یا موجودات زنده.