معنی فارسی feelgood
B1احساس شادی یا رضایت، معمولاً به تجربهای که روحیه انسان را بالا میبرد، اشاره دارد.
Something that makes one feel happy or uplifted.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Creating a feeling of happiness
مثال:
This is the best feel-good film you'll see this year.
example
معنی(example):
این فیلم داستانی شاد درباره دوستی بود.
مثال:
The movie was a feelgood story about friendship.
معنی(example):
گوش دادن به موسیقی همیشه مرا در حالت خوشایندی قرار میدهد.
مثال:
Listening to music always puts me in a feelgood mood.
معنی فارسی کلمه feelgood
:
احساس شادی یا رضایت، معمولاً به تجربهای که روحیه انسان را بالا میبرد، اشاره دارد.