معنی فارسی felicitously

B2

به صورتی انجام شده که خوشایند و مناسب باشد.

In a manner that is well-chosen or suited to the circumstances.

example
معنی(example):

او در جلسه به طرز خوشایندی صحبت کرد.

مثال:

She spoke felicitously at the meeting.

معنی(example):

هوا برای پیک‌نیک به طرز خوشایندی گرم بود.

مثال:

The weather was felicitously warm for the picnic.

معنی فارسی کلمه felicitously

:

به صورتی انجام شده که خوشایند و مناسب باشد.