معنی فارسی fellowing
B1عمل همکار بودن، به ویژه در زمینههای علمی یا حرفهای.
The act of associating or collaborating as a fellow.
- VERB
example
معنی(example):
همکاری با همسالان میتواند یادگیری و رشد حرفهای را تقویت کند.
مثال:
Fellowing with peers can enhance learning and professional growth.
معنی(example):
آنها به خاطر همکاری در دایرههای علمی مختلف شناخته شدهاند.
مثال:
They are known for fellowing in various academic circles.
معنی فارسی کلمه fellowing
:عمل همکار بودن، به ویژه در زمینههای علمی یا حرفهای.