معنی فارسی feudatorial
B2فئوداتی، مربوط به سیستم فئودالی و حقوق و مسئولیتهای مرتبط با آن.
Relating to the rights and systems of feudalism.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
حقوق فئوداتی، رابطه بین لردها و صارقهها را تعریف میکرد.
مثال:
Feudatorial rights defined the relationship between lords and vassals.
معنی(example):
ساختار فئوداتی پیچیده بود و در مناطق مختلف متفاوت بود.
مثال:
The feudatorial structure was complex and varied across regions.
معنی فارسی کلمه feudatorial
:
فئوداتی، مربوط به سیستم فئودالی و حقوق و مسئولیتهای مرتبط با آن.