معنی فارسی feuded

B2

عمل دشمنی کردن، معمولاً به صورت مداوم و در زمان‌های طولانی.

Engaged in a prolonged dispute or conflict.

verb
معنی(verb):

To carry on a feud.

مثال:

The two men began to feud after one of them got a job promotion and the other thought he was more qualified.

example
معنی(example):

آنها سال‌ها با یکدیگر دشمنی کردند قبل از اینکه در نهایت آشتی کنند.

مثال:

They feuded for years before finally reconciling.

معنی(example):

دو قبیله بر سر این سرزمین برای نسل‌ها دشمنی کرده بودند.

مثال:

The two clans had feuded over the territory for generations.

معنی فارسی کلمه feuded

: معنی feuded به فارسی

عمل دشمنی کردن، معمولاً به صورت مداوم و در زمان‌های طولانی.