معنی فارسی feverless
B1بدون تب، حالتی که در آن فرد تب ندارد.
Free from fever.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
پس از درمان، او بدون تب و احساس بهتری داشت.
مثال:
After the treatment, he was feverless and feeling better.
معنی(example):
حالت بدون تب نشانه مثبتی برای بهبودی او بود.
مثال:
A feverless state was a positive sign for his recovery.
معنی فارسی کلمه feverless
:
بدون تب، حالتی که در آن فرد تب ندارد.