معنی فارسی fibbery

B1

دروغ‌گویی، به عمل گفتن دروغ‌های کوچک یا فریب دادن دیگران اشاره دارد.

The act of telling fibs or minor untruths.

example
معنی(example):

دروغ‌گویی او زمانی آشکار شد که حقیقت فاش شد.

مثال:

His fibbery became obvious when the truth came out.

معنی(example):

دروغ‌گویی در میان دوستان می‌تواند اعتماد را در روابط خراب کند.

مثال:

Fibbery among friends can ruin trust in relationships.

معنی فارسی کلمه fibbery

: معنی fibbery به فارسی

دروغ‌گویی، به عمل گفتن دروغ‌های کوچک یا فریب دادن دیگران اشاره دارد.