معنی فارسی fibrinate
B1فیبرین کردن به فرآیندی اشاره دارد که در آن مواد با ایجاد الیاف فیبری ترکیب میشوند.
To cause a substance to form fibrin or similar fibers.
- VERB
example
معنی(example):
خون هنگام مواجهه با برخی مواد شیمیایی میتواند فیبرین پیدا کند.
مثال:
The blood can fibrinate when exposed to certain chemicals.
معنی(example):
محلول را فیبرین کنید تا خواص آن بهبود یابد.
مثال:
Fibrinate the solution to enhance its properties.
معنی فارسی کلمه fibrinate
:
فیبرین کردن به فرآیندی اشاره دارد که در آن مواد با ایجاد الیاف فیبری ترکیب میشوند.