معنی فارسی fightingly
B1به صورت جنگنده، به معنای برخورداری از روحیه مبارزه و جنگ.
In a manner that shows a readiness to fight.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به صورت جنگنده صحبت کرد و مصمم بود از موضع خود دفاع کند.
مثال:
She spoke fightingly, determined to defend her position.
معنی(example):
آنها به مسئله به صورت جنگنده نزدیک شدند و آماده بودند تا از باورهای خود دفاع کنند.
مثال:
They approached the issue fightingly, ready to stand up for their beliefs.
معنی فارسی کلمه fightingly
:
به صورت جنگنده، به معنای برخورداری از روحیه مبارزه و جنگ.