معنی فارسی fish bone

A2

استخوان ماهی، استخوانی که در بدن ماهی وجود دارد و می‌تواند در زمان خوردن باعث مشکل شود.

A small, thin bone found in the flesh of a fish.

example
معنی(example):

من در شامم یک استخوان ماهی پیدا کردم.

مثال:

I found a fish bone in my dinner.

معنی(example):

مراقب باش که هنگام خوردن یک استخوان ماهی را قورت ندهی.

مثال:

Be careful not to swallow a fish bone when eating.

معنی فارسی کلمه fish bone

: معنی fish bone به فارسی

استخوان ماهی، استخوانی که در بدن ماهی وجود دارد و می‌تواند در زمان خوردن باعث مشکل شود.