معنی فارسی fishling
B1ماهیهای جوان که معمولاً در مراحل ابتدایی رشد هستند و هنوز به اندازههای بزرگ نرسیدهاند.
A young fish, typically still in the early stages of growth.
- NOUN
example
معنی(example):
ماهیکوچک یک ماهی جوان است.
مثال:
A fishling is a young fish.
معنی(example):
آکواریوم دارای ماهیکوچکهای زیادی است که دور میزنند.
مثال:
The aquarium has many fishlings swimming around.
معنی فارسی کلمه fishling
:
ماهیهای جوان که معمولاً در مراحل ابتدایی رشد هستند و هنوز به اندازههای بزرگ نرسیدهاند.