معنی فارسی fisk
B1 /fɪsk/فیسک، ماهیای است که به دلیل طعم خاصش توجهها را جلب میکند.
A type of fish that is notable for its distinct taste.
- verb
verb
معنی(verb):
To run about; to frisk; to whisk.
example
معنی(example):
یک فیسک نوعی ماهی است که به خاطر طعم منحصر به فردش شناخته شده است.
مثال:
A fisk is a type of fish known for its unique flavor.
معنی(example):
بسیاری از ماهیگیران ترجیح میدهند برای شام یک فیسک بگیرند.
مثال:
Many anglers prefer to catch a fisk for dinner.
معنی فارسی کلمه fisk
:
فیسک، ماهیای است که به دلیل طعم خاصش توجهها را جلب میکند.