معنی فارسی fitful

B1

به معنای چیزی که به طور نامنظم یا ناپایدار اتفاق می‌افتد.

Characterized by irregular or unpredictable activity.

adjective
معنی(adjective):

Irregular; unsteady; characterized by fits.

مثال:

His breathing was fitful.

example
معنی(example):

او شب گذشته خواب ناپایداری داشت.

مثال:

He had a fitful sleep last night.

معنی(example):

باران ناپایدار برنامه‌ریزی پیک‌نیک را دشوار کرد.

مثال:

The fitful rain made it hard to plan the picnic.

معنی فارسی کلمه fitful

: معنی fitful به فارسی

به معنای چیزی که به طور نامنظم یا ناپایدار اتفاق می‌افتد.