معنی فارسی flaff
B1یک نوع اشتباهی یا خرابکاری ناخواسته، معمولاً خندهدار است.
A blunder or mistake, often amusing in nature.
- NOUN
example
معنی(example):
او زمانی که پایش به بند کفشهایش گیر کرد، یک فلف ایجاد کرد.
مثال:
He made a flaff when he tripped over his shoelaces.
معنی(example):
در حین ارائه، فللف موجب خنده همه شد.
مثال:
The flaff during the presentation made everyone laugh.
معنی فارسی کلمه flaff
:
یک نوع اشتباهی یا خرابکاری ناخواسته، معمولاً خندهدار است.