معنی فارسی flapped

B1 /flæpt/

حرکت سریع بر جای خود، مانند حرکت بال‌ها یا گوش‌ها.

Past tense of flap; to move quickly up and down or to wave.

adjective
معنی(adjective):

Fitted with a flap.

example
معنی(example):

سگ وقتی صدا را شنید، گوش‌هایش را تکان داد.

مثال:

The dog flapped its ears when it heard the noise.

معنی(example):

او کتاب را به پاهایش کوبید تا گرد و غبار را پاک کند.

مثال:

She flapped the book against her leg to remove the dust.

معنی فارسی کلمه flapped

: معنی flapped به فارسی

حرکت سریع بر جای خود، مانند حرکت بال‌ها یا گوش‌ها.