معنی فارسی flat-topped

B1

صاف‌بالا، به شکل و قواره‌ای که سطح بالای آن صاف باشد.

Having a top that is level or flat.

adjective
معنی(adjective):

Having a (generally) level upper surface.

example
معنی(example):

کوه صاف‌بالا است و صعود به آن آسان است.

مثال:

The mountain is flat-topped and easy to climb.

معنی(example):

دسرهای صاف‌بالا معمولاً سطحی صاف دارند.

مثال:

Flat-topped desserts often have a smooth surface.

معنی فارسی کلمه flat-topped

: معنی flat-topped به فارسی

صاف‌بالا، به شکل و قواره‌ای که سطح بالای آن صاف باشد.