معنی فارسی flenched
B1فِلِنچِد شکل ماضی فعل فِلِنچ است و به معنای تجربه کردن حالت ناخرسندی در گذشته است.
The past tense of flench, referring to having made a grimace or expression of discomfort.
- verb
verb
معنی(verb):
To strip the blubber or skin from, as from a whale, seal, etc.
example
معنی(example):
او با دیدن غذای لزج روی بشقابش فِلِنچ کرد.
مثال:
He flenched at the sight of the slimy food on his plate.
معنی(example):
من متوجه شدم که او هنگام امتحان غذاهای عجیب و غریب فِلِنچ کرد.
مثال:
I noticed she had flenched when she tried the exotic dish.
معنی فارسی کلمه flenched
:
فِلِنچِد شکل ماضی فعل فِلِنچ است و به معنای تجربه کردن حالت ناخرسندی در گذشته است.
