معنی فارسی flirtier
B1فعل و صفت مورد استفاده برای توصیف کسی که به طور بازیگوشانه رفتار میکند و نشاندهنده علاقه یا جذابیت در ارتباطاتش است.
More playful or teasing in a romantic way.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Flirting, or seeming to flirt.
example
معنی(example):
او در مهمانی از همیشه جذابتر بود.
مثال:
She was flirtier than ever at the party.
معنی(example):
لحن جذابتر او باعث شد که او شرم کند.
مثال:
His flirtier tone made her blush.
معنی فارسی کلمه flirtier
:
فعل و صفت مورد استفاده برای توصیف کسی که به طور بازیگوشانه رفتار میکند و نشاندهنده علاقه یا جذابیت در ارتباطاتش است.