معنی فارسی flocculating

B1

بخشی از یک فرآیند در شیمی که در آن ذرات ریز به صورت توده‌های بزرگتر در می‌آیند.

The process or act of forming clusters or flocs.

verb
معنی(verb):

To collect together in a loose aggregation like flocks (tufts) of wool.

example
معنی(example):

پنیر قندي در هوا در حال پخش شدن است در حين چرخيدن.

مثال:

The cotton candy is flocculating in the air as it spins.

معنی(example):

دانشمند فرآیند پخش شدن ذرات را مشاهده کرد.

مثال:

The scientist observed the flocculating process of the particles.

معنی فارسی کلمه flocculating

: معنی flocculating به فارسی

بخشی از یک فرآیند در شیمی که در آن ذرات ریز به صورت توده‌های بزرگتر در می‌آیند.