معنی فارسی floggingly
B1به شیوهای سختگیرانه یا انتقادی، نشاندهنده برخوردی سخت و تنبیهی با موضوعات.
In a manner that is harsh or critical, often suggesting punishment or correction.
- ADVERB
example
معنی(example):
او درباره اهمیت انضباط به شیوهای انتقادی و تنبیهی صحبت کرد.
مثال:
He spoke floggingly about the importance of discipline.
معنی(example):
متن به شیوهای قاطع نوشته شده بود تا نیاز به اصلاح را تأکید کند.
مثال:
The text was written floggingly to emphasize the need for correction.
معنی فارسی کلمه floggingly
:
به شیوهای سختگیرانه یا انتقادی، نشاندهنده برخوردی سخت و تنبیهی با موضوعات.