معنی فارسی fluoroscoped
B1استفاده از فناوری تصویربرداری فلوروسکوپی برای مشاهده و بررسی ساختارها و عملکردهای داخلی بدن.
To have undergone an examination using fluoroscopy to visualize internal structures.
- VERB
example
معنی(example):
پزشک معده بیمار را با فلوروسکوپی بررسی کرد تا از وجود مشکلاتی مطمئن شود.
مثال:
The doctor fluoroscoped the patient's stomach to check for any issues.
معنی(example):
در طول معاینه، عضو با فلوروسکوپی بررسی شد تا از درست بودن همه چیز مطمئن شویم.
مثال:
During the examination, the organ was fluoroscoped to ensure everything was fine.
معنی فارسی کلمه fluoroscoped
:استفاده از فناوری تصویربرداری فلوروسکوپی برای مشاهده و بررسی ساختارها و عملکردهای داخلی بدن.