معنی فارسی flurried
B1شتابزدگی، احساس یا حالت عدم امنیت و آشفتگی به دلیل سرعت یا حجم کار زیاد.
A state of being agitated or rushed due to pressure or urgency.
- adjective
- verb
adjective
معنی(adjective):
Agitated, confused.
verb
معنی(verb):
To agitate, bewilder, fluster.
معنی(verb):
To move or fall in a flurry.
example
معنی(example):
او در آشپزخانه برای جشن در حال شتابزدگی بود.
مثال:
She flurried around the kitchen preparing for the party.
معنی(example):
او وقتی فهرست طولانی کارها را دید، احساس شتابزدگی کرد.
مثال:
He felt flurried when he saw the long list of tasks.
معنی فارسی کلمه flurried
:
شتابزدگی، احساس یا حالت عدم امنیت و آشفتگی به دلیل سرعت یا حجم کار زیاد.
