معنی فارسی foggily
B1به طور مهآلود، حالتی که دید به وضوح وجود ندارد یا اطلاعات به صورت نامشخص ارائه میشود.
In a manner that is unclear or obscured, often due to fog or mist.
- ADVERB
example
معنی(example):
باران میبارید و شهر به طور مهآلود ظاهر میشد.
مثال:
It was raining and the city appeared foggily.
معنی(example):
او به طور مهآلود صحبت کرد که درک او را دشوار کرد.
مثال:
He spoke foggily, making it hard to understand him.
معنی فارسی کلمه foggily
:
به طور مهآلود، حالتی که دید به وضوح وجود ندارد یا اطلاعات به صورت نامشخص ارائه میشود.