معنی فارسی fondly
B1 /ˈfɑndli/به شکل محبتآمیز یا با احساس خوب به چیزی اشاره کردن.
In a loving or affectionate manner.
- adverb
adverb
معنی(adverb):
In a fond manner; affectionately; tenderly.
معنی(adverb):
Foolishly.
example
معنی(example):
او با محبت از خاطرات کودکیاش صحبت کرد.
مثال:
She spoke fondly of her childhood memories.
معنی(example):
او به محبت روزهایی که در ساحل گذرانده است را به یاد میآورد.
مثال:
He fondly remembers the days spent at the beach.
معنی فارسی کلمه fondly
:
به شکل محبتآمیز یا با احساس خوب به چیزی اشاره کردن.