معنی فارسی footslogged
B1حالتی از راه رفتن با سختی، به ویژه در شرایط نامساعد.
To have walked in a heavy, laborious manner, often resulting in muddy or wet footwear.
- verb
verb
معنی(verb):
To walk heavily over a long distance or in a weary manner; to trudge
example
معنی(example):
کفشهایشان بعد از باران خیس و کثیف بودند.
مثال:
Their shoes were footslogged after the rain.
معنی(example):
او همیشه وقتی از برکه رد میشد، با سختی راه میرفت.
مثال:
He always footslogged when he walked through the swamp.
معنی فارسی کلمه footslogged
:
حالتی از راه رفتن با سختی، به ویژه در شرایط نامساعد.
