معنی فارسی forgettingly

B1

به شکلی که فراموشی به وضوح در آن دیده شود.

In a manner that indicates forgetting.

example
معنی(example):

او به طور فراموشکارانه کیفش را در کافه جا گذاشت.

مثال:

She forgettingly left her bag at the café.

معنی(example):

او به طور فراموشکارانه در مورد رویدادهای گذشته صحبت کرد.

مثال:

He spoke forgettingly about past events.

معنی فارسی کلمه forgettingly

: معنی forgettingly به فارسی

به شکلی که فراموشی به وضوح در آن دیده شود.