معنی فارسی forthset
B1مشخص کردن یا تعیین چیزی به صورت واضح.
To set forth or present something clearly.
- VERB
example
معنی(example):
نویسندگان تصمیم گرفتند برنامههای خود را برای پروژه تعیین کنند.
مثال:
The authors decided to forthset their plans for the project.
معنی(example):
آنها تاریخی را برای جلسه بعدی مشخص کردند.
مثال:
They forthset a date for the next meeting.
معنی فارسی کلمه forthset
:مشخص کردن یا تعیین چیزی به صورت واضح.